بسیجی
سری دارم حسینی دلم هست با خمینی
بسیجی با شجاعت رود سوی شهادت
کند رسوا عدو را کشد پیوسته او را
کشد بار غم دوست که دست حق بر اوست
بفرمان مرادش شود هر پخته خامش
زند بر فرق عدوان چو حیدر تیغ بران
ببندد بر جبینش کلام حق یقینش
دهد جان بر امامش همان پیر مرادش
شهادت آرزویش رود با سر بکویش
لب تشنه بمیرد چو راه حق گزیند
چو جانش بر کف دست بنازم ناز آن شصت
بگو اینک بدلدار بسیجی هست بریار
که او قامت ببندد به مرگ خود بخندد
که او مردی حسینی ست که پیشوایش خمینی ست
خمینی خود مراد است به ما درسی بداد است
که در ظلمت نشینیم که راه حق گزینیم
خمینی مرد راه است که او بر ما امام است
بود سید علی هم خمینی دیگری هم
کنم جانم فدایش فدای خاک پایش
بیرزد یک سجودش به یک عالم وجودش
بود رهبر مرا او که هم من هم تو را او
بباید جان فدا کرد به پایش دل روان کرد
ببوسم روی ماهش روم من سوی راهش
خداوندا نگه دار مرا و را دوست میدار
:: بازدید از این مطلب : 99
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0